شعر در مورد صلح و آشتی
شعر در مورد صلح,شعر در مورد صلح و آشتی,شعر در مورد صلح جهانی,شعر در مورد صلح و دوستی,شعر در مورد صلح و دوستی,شعر در مورد صلح امام حسن,شعر در مورد صلح رحم,شعر در مورد صلحه رحم,شعری در مورد صلح,شعر در مورد جنگ و صلح,شعر درباره صلح و آشتی,شعر درباره صلح جهانی,شعر درباره صلح و دوستی,شعری در مورد صلح و دوستی,شعر کودکانه در مورد صلح و دوستی,شعر درمورد صلح و دوستی,شعر درباره صلح دوستی,شعری درباره صلح و دوستی,شعر درباره ی صلح و دوستی,شعر درمورد صلح دوستی,شعر درباره صلح امام حسن,شعر در مورد صله رحم,شعر در مورد صله رحم کودکانه,شعر در باره صله رحم,شعر در مورد صله ی رحم,شعر در باره ی صله رحم,شعر زیبا در مورد صله رحم,یک شعر در مورد صله رحم,شعری کودکانه در مورد صله رحم,شعر درباره صلحه رحم,شعری در مورد صلح,شعرهای در مورد صلح,شعر در مورد آشتی,شعر در مورد آشتیان,شعر در مورد آشتی,شعر زیبا در مورد آشتی,شعر در مورد صلح و آشتی,شعر درباره آشتی,شعری در مورد آشتی,شعر کودکانه در مورد اشتی,شعری در مورد قهر و آشتی,شعری در مورد اشتی,شعر درباره صلح و آشتی,شعر درباره ی آشتی,شعر درباره قهر و آشتی,شعر در مورد قهر و آشتی,شعر صلح و آشتی,شعر در مورد صلح و آشتی,شعر درباره صلح و آشتی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد صلح و آشتی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
جــنگ هـای خلق، بهر خوبی است
بــرگ بی بــرگی، نشان طوبی است
خشم هــای خلـق، بهـر آشتی است
دام راحــت دایمــاً بـی راحتی است
شعر در مورد صلح
از جمــادی مـــُردم و نـــامی شـدم
وز نمـــا مـردم به حیوان بــــر زدم
مـــردم از حیـــوانی و آدم شــــدم
پس چـــه ترسم کی ز مردن کم شدم
شعر در مورد صلح و آشتی
هــر زدن، بهـر نــــوازش را بــُـود
هــــر گـــله از شـکر آگــه می کند
جنـــگ ها می آشتـی آرد درســـت
مـــارگیـر از بهــر یــاری مار جست
شعر در مورد صلح جهانی
تضاد و کشمکش در عرصه ی روان
هست احـــوالـم خــلاف همـــدگر
هر یــــکی با هـــم مخالـف در اثر
چون کـــه هر دم راه خود را می زنم
شعر در مورد صلح و دوستی
تو نیکی می کــن و در دجلــه انـداز
کــه ایــزد در بیــابــانت دهــد بـاز
شعر در مورد صلح و دوستی
خیــر کـــن بــا خـلق، بهـر ایزدت
یــا بـــرایِ راحــتجــان خـودت
تــا هـمــاره دوســت بینی در نظــر
در دلت نـایــد ز کین نـاخوش صور
شعر در مورد صلح امام حسن
اهمیت وفاداری به عهد و پیمان
چون درخت است آدمی و بیخ، عهد
بیـخ را تیــمــار می بایـــد بـه جهد
عهـدفاسد، بیخِ پوســــــــیده بود
شعر در مورد صلح رحم
شاخ و بـرگ نخل، گر چه ســبز بود
بــا فســاد بیـخ، سبزی نیسـت سود
ور نــدارد بـرگســبز و بیـخ هست
عـاقبت بیرون کنـد صد برگ، دست تـو
مشو غـرّه به عــلـمش، عهد جو
علم چـون قشرست و عهدش مغزِ او
شعر در مورد صلحه رحم
گفت پیـــغمبــر کــه هر که از یقین
دانَـد او پـــــاداش خود در یوم دین
کـه یـکی را ده عــوض می آیــدش
هـر زمان جــــودی دگرگون زایدش
شعری در مورد صلح
جــود جمــله از عوضهـا دیدن است
پـس عـوض دیدن ضد ترسیدن است
پس سخــا از چشم آمد نـه ز دست
دیـد دارد کــار جــز بیـــنا نَــرَست
شعر در مورد جنگ و صلح
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگها نور خواهم ریخت و صدا در خواهم داد
ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم
سیب سرخ خورشید خواهم آمد
گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفت :چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت
شعر درباره صلح و آشتی
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم .
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود .
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد .
شعر درباره صلح جهانی
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ مهر تو
تو ای با دوستی دشمن.
شعر درباره صلح و دوستی
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
شعری در مورد صلح و دوستی
تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
شعر کودکانه در مورد صلح و دوستی
واماندگی اندر پس دیوار طبیعت
حیف است دریغا که در صلح بهشتیم
شعر درمورد صلح و دوستی
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
توکز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
شعر درباره صلح دوستی
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه با زور آوران انداختن فرهنگ نیست
شعری درباره صلح و دوستی
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای
صلح با دشمن اگر با دوستانات جنگ نیست
شعر درباره ی صلح و دوستی
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بندهایم ار صلح خواهی جست با ما یا نبرد
شعر درمورد صلح دوستی
با مردم سهل گوی دشخوار مگوی
با آن که در صلح زندگی جنگ مجوی
شعر درباره صلح امام حسن
امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
شعر در مورد صله رحم
اگر دودی رود بی آتشی نیست
و گر خونی رود کشتهای هست
شعر در مورد صله رحم کودکانه
طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
شعر در باره صله رحم
تن ِ آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
شعر در مورد صله ی رحم
با رعیت صلح کن و ز خصم ایمن نشین
زآنکه شاهنشاه ِ عادل را رعیت لشگر است
شعر در باره ی صله رحم
تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم
سنگی بدست دارد و ما آبگینه
شعر زیبا در مورد صله رحم
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ و فلاخن بِتر بود
یک شعر در مورد صله رحم
دفعِ غم دل نمی توان کرد
الا به امید شادمانی
شعری کودکانه در مورد صله رحم
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار و مهربانی
شعر درباره صلحه رحم
ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
شعری در مورد صلح
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفت حکایت
شعرهای در مورد صلح
بختِ پیروز که با ما به خصومت میبود
بامداد از در ِ من صلحکنان باز آمد
شعر در مورد آشتی
بر صلح و جنگ اهل جهان اعتماد نیست
چون صلح می کنند مهیای جنگ باش
شعر در مورد آشتیان
صائب به یاد حق ز جهان صلح کرده ایم
فارغ نشسته ایم ز صلح ونزاع خلق
شعر در مورد آشتی
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
عشق بزد آتش در صلح و جنگ
شعر زیبا در مورد آشتی
تا به پیکار بود، صلح طمع می دار
چون به صلح آمد می ترس ز پیکارش
شعر در مورد صلح و آشتی
از در صلح آمده ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا
شعر درباره آشتی
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار و مهربانی
شعری در مورد آشتی
صلح سبکسیرشان تهیه جنگ است
چاشنی نوشخندشان شکراب است
شعر کودکانه در مورد اشتی
صلح داده است آب و آتش را
آتش آبدار رخسارش
شعری در مورد قهر و آشتی
تو در جنگ آیی روم من به صلح
خدای جهان را جهان تنگ نیست
شعری در مورد اشتی
صلح اگر خوشتر بود از جنگ پیش عاقلان
بر دل آزادگان ،هم صلح وهم جنگ است بار
شعر درباره صلح و آشتی
چه باشد صلح آن شیرین پسر را چاشنی یارب
که چون حلوای صلح از عاشقان دل می برد جنگش
شعر درباره ی آشتی
از صلح و جنگ عالم آسوده ایم و فارغ
ما را که هست با خود هر لحظه صلح و جنگی
شعر درباره قهر و آشتی
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
شعر در مورد قهر و آشتی
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
شعر صلح و آشتی
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
شعر در مورد صلح و آشتی
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
شعر درباره صلح و آشتی
به سر رسید زمان، فتنه و تباهی را
گرفت صلح و صفا، جای کینه خواهی را
شعر در مورد صلح
لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
شعر در مورد صلح و آشتی
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای
صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست
شعر در مورد صلح جهانی
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
شعر در مورد صلح و دوستی
باور از بخت ندارم که به صلح از در من
آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
شعر در مورد صلح و دوستی
در چکانیدی قلم بر نامه دلسوز من
گر امید صلح باری در جوابت دیدمی
شعر در مورد صلح امام حسن
گر بر رگ جان ز شستت آید
تیرم چه خوشتر ازان که پیش دستت میرم
دل با تو خصومت آرزو می کندم
تا صلح کنیم و در کنارت گیرم
شعر در مورد صلح رحم
واماندگی اندر پس دیوار طبیعت
حیفست دریغا که در صلح بهشتیم
شعر در مورد صلحه رحم
خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را
می نماید چرب نرمی مومیایی سنگ را
شعری در مورد صلح
صائب از طبع به این تازه غزل صلح مکن
اول جوش بهارست گلستان ترا
شعر در مورد جنگ و صلح
به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد
کجا فریب دهد جلوه بهشت مرا؟