شعر در مورد مترسک
شعر در مورد مترسک ,شعر درمورد مترسک,شعری در مورد مترسک,شعر های زیبا در مورد مترسک,شعری در مورد مترسک و کلاغ,شعر درمورد مترسک و کلاغ,شعر دو بیتی در مورد مترسک,شعر کوتاه درمورد مترسک,شعر کودکانه درمورد مترسک,شعر زیبا درمورد مترسک,شعری درمورد مترسک,شعر در مورد مترسک,شعری درباره مترسک,شعر کوتاه در مورد مترسک,شعر مترسک,شعر مترسک شاملو,شعر مترسک عاشق,شعر مترسک و کلاغ,شعر مترسک مزرعه,شعر مترسک از عبدالجبار کاکایی,شعر مترسک کاکایی,شعر مترسک مازیار فلاحی,شعر مترسک امید بازوند,شعر مترسک از امید بازوند,شعر مترسک از شاملو,شعر عاشقانه مترسک,شعر درمورد مترسک و کلاغ,شعر مترسک کلاغ,شعری در مورد مترسک و کلاغ,شعر لعنت به من مازیار فلاحی,آهنگ مترسک مازیار فلاحی متن,دانلود اهنگ مترسک مازیار فلاحی,متن آهنگ مترسک مازیار فلاحی,اکورد اهنگ مترسک مازیار فلاحی,متن شعر مترسک امید بازوند,متن شعر مترسک از امید بازوند
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد مترسک برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دلم میخواد فریاد بزنم بگم : من مترسک خاطرات تو نیستم ،
درست مثل دیوانه ای که اصرار دارد بگوید : من دیوانه نیستم !
شعر در مورد مترسک
مترسکم ،
عروسکی چوبی و تنها
که وقت ِ دِرو فراموش می شود …
شعر درمورد مترسک
مترسکم ،
نابینا ، بی جان ،
اینروزها دلم مثل دلِ تـــــــو ، گرفته
و خنده هایم همه دروغین است
شعری در مورد مترسک
مترسکم ،
جانم اینروزها ، مثل بازارم بی مشتری مانده ،
دیگر از گنجشکان ِ سرمست ، خبـری نیست .
هرچه هست ، فقط کلاغ است و کلاغ و سیاهی…
شعر های زیبا در مورد مترسک
ایستادگی کن…
به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد…
شعری در مورد مترسک و کلاغ
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پُر شده باشد
شعر درمورد مترسک و کلاغ
آدما مترسک سر جالیز نیستن؛
که وقتی واسه کلاغای دلت تکراری شدن عوضشون کنی
شعر دو بیتی در مورد مترسک
آرزوهای مترسک مثل همیشه براورده نشد
یادم نبود من اسیر اسم خودم شدم …ارزو
شعر کوتاه درمورد مترسک
با بابام رفتیم بنگاه میگم آقا مزرعه دارین؟ میگه میخواین بخرین؟
بابا گف نه ما مترسکیم اومدیم دنبال کار،گفتیم مارو تو یه مزرعه ای چیزی نصب کنید
شعر کودکانه درمورد مترسک
مترسک: من مغز ندارم، تو سرم پر از پوشاله !
دوررتی : اگه مغز نداری پس چه جوری حرف میزنی ؟
مترسک : نمیدونم…
ولی خیلی از آدمها هم هستن که بدون مغز
یه عالمه حرف میزنن …!
شعر زیبا درمورد مترسک
مثل مترسکی که خسته از کلاغ و سنگهای مزرعه
آرزوی برف می کند. خسته ام از دوست داشتنت….
شعری درمورد مترسک
مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم….
این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان
شعر در مورد مترسک
بیچاره مترسک… سرتاسر سال از مزرعه محافظت میکرد
ولی با آغاز فصل سرما تنش هیزم کشاورز شد! آری، انگار پاداش وفاداری جز این نیست!
شعری درباره مترسک
در حضور خارها ، هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسکها ، پر از احساس بود
شعر کوتاه در مورد مترسک
یک مترسک خریده ام! عطر همیشگیت را به تنش زده ام!
درست مثل توست… فقط اینکه روزی هزار بار از رفتنش مرا نمی ترساند…
شعر مترسک
شبها مترسک کتاش را روی شانهی آدمبرفی میاندازد سیگاری با هم میکشند
و پرندهها را به هویج مهمان میکنند .. ما که خوابایم ، همه با هم رفیقاند
ما که بیدار ، دنیا دوباره سنگ میشود ..
شعر در مورد مترسک
چوبی ب آستینم کرد روزگار
ک معنای سکوت مترسک را حالا میفهمم
شعر مترسک عاشق
چه زیبا گفت مترسک،
وقتی نمی شود به سمتت آمد، همین یک پا هم اضافی است
شعر مترسک و کلاغ
این روزها آرامم…………
همچون کشتزاری پس از هجوم ملخ ها
دیگر نه امیدی به مترسک است و نه بیمی از داس…
شعر مترسک مزرعه
وقتی قصد رفتنی نیست
همین یک پاهم اضافست
برای مترسک…
شعر مترسک از عبدالجبار کاکایی
مترسک را دار زدند… به جرم دوستی باپرنده!
که مبادا تاراج مزرعه رابه بوسه ای فروخته باشد،
راست میگفتندکه اینجا “قحطی عاطفه” هاست…
شعر مترسک کاکایی
سخــتی تنهــایی و وقتی فهمیــدم که مترسک به کلــاغ گفــت :
هرچقــد دلت میخواد نوکــم بزن امـــا تنهــام نزار
شعر مترسک مازیار فلاحی
به صلیب اگر کشیده شدی مسیح باش
نه مترسکه سره جالیز
شعر مترسک امید بازوند
آغوشم را باز کردهام
اگر نیایی
به مترسکی میمانم
شعر مترسک از امید بازوند
نه من نه مزرعه نه مترسک مجروح
و نه داس های بیکار به هجوم ملخ ها فکر نکردیم
یاد دستهای عزیزت برای آتش زدن دل ما کافی بود…
شعر مترسک از شاملو
مردى که دهان دارد
اما حرف نمى زند
لب دارد
اما نمى بوسد
شعر عاشقانه مترسک
مردى که با بینى اش
هیچ چیزى را نمى بوید
با گوش هایش
چیزى را نمى شنود
شعر در مورد مترسک
مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
که نمى داند چگونه به آغوش بکشد
مترسکى است
که گنجشک هاى من را فریب داده…!
شعر مترسک کلاغ
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد
که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد
تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی
نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد
شعری در مورد مترسک و کلاغ
برای دیدن تو آسمان خم می شود اما
برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد
اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را
اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد
شعر لعنت به من مازیار فلاحی
بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار
اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد
آهنگ مترسک مازیار فلاحی متن
جانانم
آن گاه که در گذشتم ، از من شمش طلا مساز
تا در خزانه ی بانک ها که همچون گورستان است
احساس وحشت نکنم
دانلود اهنگ مترسک مازیار فلاحی
و نیز از من مترسکی برای پرندگان در مزرعه تعبیه مکن
تا یخ بندان مرا منجمد نکند
و جغدها مرا دشمن نپندارند
متن آهنگ مترسک مازیار فلاحی
شاعر من
آن گاه که در گذشتم ، از من مرکب بساز
و با من سطر به سطر آفرینش هایت را بنویس
تا طعم جاودانگی را در درون حروفت دریابم
و این بار از نو
تا ابد زنده بمانم.
اکورد اهنگ مترسک مازیار فلاحی
مترسک!
آنقدر دستهایت را باز نکن
کسی تو را در آغوش نمیگیرد
ایستادگی همیشه تنهایی میآورد.
متن شعر مترسک امید بازوند
بیـــا شهــریــــور پیـراهنت ییلاق لک لک ها
صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها
بیا ای امن ، ای سرسبز ، ای انبوه عطر آگین
بیـــا تـــا تخـــــم بگذارند در دستانت اردک ها
متن شعر مترسک از امید بازوند
گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت
و بــــه سمت تـــــو می آیند باد و بادبادک ها
تـــــو در شعرم شکوه دختـــــری از ایل قاجاری
که می رقصد – اگر چه – روی قلیان ها و قلک ها
شعر در مورد مترسک
تمــــام شهـــــر دنبــــال تواند از بلــــخ تا زابل
سیاوش ها و رستم ها فریدون ها و بابک ها
همین کــــه عکس ماهت می چکد توی قنـات ده
به دورش مست می رقصند ماهی ها و جلبک ها
شعر درمورد مترسک
کنار رود، دستت توی دستم، شب،خدای من !
شکــــوه خنده های تــــو ، سکوت جیر جیرک ها
مرا بـــی تاب می خواهند، مثل کودکی هامان
تو مامان، من پدر، فرزندهامان هم عروسک ها
شعری در مورد مترسک
تو آن ماهـــی که معمولا رخت را قاب می گیرند
همیشه شاعرانی مثل من، از پشت عینک ها
شعر های زیبا در مورد مترسک
مزرعه پا به ماه گندمزار، در هراس از هجوم آفات است
تو به قدرِ مترسک از سرِ دشت، زاغ ها را پرانده ای آیا؟
شعر در مورد مترسک
ققنوس از خاکسترش سر بر نخواهد داشت
پروانه وقتی سوخت خاکستر نخواهد داشت!
افسانه می سازند و باور می کنیم اما
غم نامه ی ما را کسی باور نخواهد داشت
شعر درمورد مترسک و کلاغ
چشمان ِ باران خورده می دانند پاییزم
از شام گیسوی تو یلداتر نخواهد داشت!
این مزرعــه بـی باغبان و بی مترسک هم
سرزنده می ماند،فقط مادر نخواهد داشت!
شعر دو بیتی در مورد مترسک
مرداب حسرت رنگ نیلوفر نخواهد دید
مرداب حسرت عطر نیلوفر نخواهد داشت
این قصه هم روزی به پایان می رسد اما
دیگر کلاغ قصه بال و پر نخواهد داشت
شعر کوتاه درمورد مترسک
چشمی که از شوق تماشای تو می بارید
دیگـر تو را دیگر تو را دیگـر…نخواهد داشت!
شعر کودکانه درمورد مترسک
از بختِ بد خبر به کلاغان رسیده بود
با این خبر به قلبِ مترسک گلوله خورد
شعر زیبا درمورد مترسک
شانه اش هر لحظه باید بیشتر افتاده باشد
جاده وقتی از سرش فکر سفر افتاده باشد
خوب می داند چه حالی دارد از جنگل بریدن
هر سپیداری که در پای تبر افتاده باشد
شعری درمورد مترسک
بار سنگینی ست زندانی شدن در رختخوابی
خاصه وقتی خاطراتت دور و بر افتاده باشد
می پری از خواب و می بینی که سیمرغی نبوده ست
گرچه روی بالشت یک مشت پر افتاده باشد
شعری درباره مترسک
ناگهان حس می کنی بیگانه ای با هفت پشتت
مثل فرزندی که از چشم پدر افتاده باشد
فرض کن روزی که مرد خانه در می آید از پا
مادرت مانند کوهی از کمر افتاده باشد
شعر در مورد مترسک
برده باشد وصله ی پیراهنش را باد از یاد
کفش هایش زیر باران، پشت در افتاده باشد
سرنوشت ما مترسک های جالیزی همین است
تا خدا در دست مشتی بی خبر افتاده باشد
شعر کوتاه در مورد مترسک
مترسکی شده ام عاشق کلاغی که
پرید و رفت به امید کوچه باغی که
دلم به لرزه در آمد وَ بعد از آن پیچید ـ
میان مزرعه اخبار داغ داغی که
شعر در مورد مترسک
کنار مزرعه آن روز حس من تبدیل
به ناگهان شد و افتاد اتفاقی که
وَ ساعت از نفس افتاد و او نمی آمد
دگر نمانده برایم دل و دماغی که
شعر مترسک شاملو
کلاغ شهری من روستا که جای تو نیست
برو به قول خودت سمت چل چراغی که
جهنمی شده بی تو بهار گندمزار
تویی که هی نگرفتی ز من سراغی که
شعر مترسک عاشق
پرنده های زیادی به سویم آمده اند
ولی دل من اسیر همان کلاغی که…
شعر مترسک و کلاغ
مترسکان سر خرمنند و با بادی
چو بید می لرزند
شعر مترسک مزرعه
سفر به دهکده ی سبز کودکی کردم
سفر به سایه ی پروانگان در آتش ظهر
سفر به قوس قزح های زیر بال ملخ
سفر به خلوت بارانی شقایق ها
شعر مترسک از عبدالجبار کاکایی
دوباره در تن ده سالگی فرو رفتم
دوباره ، کودکی از دورها صدایم کرد
تمام شادی خورشید در نگاهم ریخت
به راز روشنی چشمه آشنایم کرد
شعر مترسک کاکایی
به چشم کودک ده ساله ای که من بودم
هنوز ، خانه ی ما رو به چارسوی جهان
دریچه هایی با شیشه های آبی داشت
هنوز ، ابر از آن می گذشت و بر می گشت
شعر مترسک مازیار فلاحی
حیاط سبزش ، آفاق آفتابی داشت
هنوز ، برگ شقایق ، بریده ی لب بود
هنوز ، ساق پنیرک ز شیر می رویید
هنوز ، خطمی قیفی برای باران بود
شعر مترسک امید بازوند
هنوز ، اردک ، از آبگیر می رویید
هنوز ، روح گل از چشم روشن شبنم
به آفتاب نظر می کرد
ستاره در قفس شاخه ها نفس می زد
شعر مترسک از امید بازوند
سپیده بر شتر کوه ها سفر می کرد
هنوز سنجاقک هوانورد هراس آور بیابان بود
فرودگاهش ، اطراف جویباران بود
شعر مترسک از شاملو
هنوز ، دست زدن پیشه ی سپیداران
هنوز ، پیر شدن شیوه ی چناران بود
شعر عاشقانه مترسک
به چشم کودک ده ساله ای که من بودم
شب دراز مترسک ها
در آن سکوت بیابان همیشه وحشت داشت
همیشه
تیز تلگراف ، پای در گل بود
همیشه سیم ، به قدر نسیم ، سرعت داشت
شعر درمورد مترسک و کلاغ
هنوز ، دخترک خوشه چین ، عروسک بود
عروسکی که در انبوه کاه می خوابید
هنوز ، آینه ، خورشید کاکلی ها بود
شعاعش از کف دستم به ماه می تابید
شعر مترسک کلاغ
هنوز ، عشق نخستین نمی شناخت مرا
ولی چراغش در پشت ذهن من می سوخت
هنوز ، چهره ی معصوم ناشناخته ای
نگاه منتظرش را به چشم من می دوخت
شعری در مورد مترسک و کلاغ
دیار کودکی ام را قدم زنان دیدم
در آن قلمرو اوهام ، دربدر ، گشتم
فضای خانه ، تهی از صدای مادر بود
به کوچه آمدم و در پی پدر گشتم
شعر لعنت به من مازیار فلاحی
ازین دو گمشده ی خود ، نشان چه دیدم ؟
هیچ غباری از سم اسبی
که در افق می تاخت
تمام دهکده را آشنا گمان کردم
از آن میانه ، دریغا ! یکی مرا نشناخت
آهنگ مترسک مازیار فلاحی متن
بیم داشتم
ویران کند
تمامی ایمان به عشق را
که روزی آن مترسک جالیز
در من نشانده بود
دانلود اهنگ مترسک مازیار فلاحی
دلخوشم با کاشتن هر چند با آن داشتن نیست
گرچه بی برداشت کارم جز به خیره کاشتن نیست
سرخوش از آواز مستان در زمستانم که قصدم
لانه را مانند مور از دانه ها انباشتن نیست
متن آهنگ مترسک مازیار فلاحی
حرص محصولی ندارم مزرع عمر است و اینجا
در نهایت نیز با هر کاشتن برداشتن نیست
سخت می گیرد جهان بر سختکوشان و از آنروز
چاره ی آزاده ماندن غیر سهل انگشاتن نیست
اکورد اهنگ مترسک مازیار فلاحی
گر به خک افتم چو شب پایان چه بک از آنکه کارم
چون مترسک قامت بی قامتی افرشاتن نیست